Friday, March 09, 2007

خواهر زن و باجناق

من و همسرم حدود 2 سال بود که با هم دوست بودیم و به تازگی 9 ماهه که با هم ازدواج کردیم. خانواده هامون وقتی فهمیدن که ما دوتا همدیگر رو دوست داریم با ازدواج ما موافقت کردند. البته خواهر زنم نقش اصلی رو در این میان داشت. اون از اول دوستی ما رو می دونست و به ما کمک می کرد همدیگر رو بهتر ببینیم و با هم باشیم. خونه یکی از دوستاشو بعضی از وقتا برامون خلوت می کرد تا ما دوتا با هم باشیم. البته وقتی فهمید ما دو تا کار رو تموم کردیم دیگه این کار رو نکرد. آخه ترسیده بود خواهرش (زنم) حامله بشه. البته اون شب رو هیچ وقت از یادم نمی ره. یک سکس واقعی داشتیم. خلاصه ما دو تا با هم ازدواج کردیم. روزها داشت می گذشت و ما دوتا بیشتر روزها به خونه باجناقم می رفتیم و با اونا بودیم. کمی در مورد خانواده زنم بگم: خواهرش و خودش و مادرش از خانواده های با فرهنگ بودن. هیچ احساس رودرواسی از هم ندارن. خواهر زنم همیشه پیشم با دامن کوتاه و سینه باز هستش. البته شوهرش از اون فهمیده هاس. آدم روشنیه. زیاد اهل بسته بودن و اینا نیست. منم به زنم گفتم: "قبلا هرجوری تو خونه بودی اونجوری باش." و اونم مثل خواهرش سروسینه و پاهاش جلوی باجناقم باز هستش. بعضی وقتها دیدم که باجناقم داره از روی شهوت نگاه می کنه. یه شب تا دیروقت خونه باجناقم بودیم. داشتیم فیلم می دیدیم. فیلمه کمی باز بود. تقربیا نیمه بود. هر چهارتامون بدجوری شهوتی شده بودیم. نصف شب شده بود. می خواستیم بخوابیم که یهو گفتم: "بیاید با هم اینجا بخوابیم." همین که اینوگفتم نگو همگی منتظر این برنامه بودن موافقت کردن. دوتا پتو انداختیم زمین و دوتا لحاف هم آوردیم و خواستیم بخوابیم. شهوت داشت تو اتاق موج می زد. خواهر زنم طوری نشسته بود که دستش رو گذاشته بود روی کیر شوهرش و شوهرش هم با دستش کونش رو بازی می داد. زنم این موقعیت رو بهم نشون داد. من کیرم باد کرده بود. رفتیم آشپزخونه و وحشیانه همدیگرو بغل کردیم و بوسیدیم. بهش گفتم: "کاش می شد امشب با هم سکس داشتیم." گفتش: "چطوری؟" گفتم: "میشه با اونا و پیش اونا این کار رو بکنیم." با تعجب گفت: "مگه میشه؟" گفتم: "چرا نشه؟ می دونم اونام این رو می خوان. باید یه جوری این موضوع را باز کنیم. من نقشه اش رو کشیدم." خلاصه رفتیم پیش اونا. من شبها عادت دارم فقط با یه شورت بخوابم. بعضی از وقتها اونو هم در میارم. رفتم زیر لحاف و شروع کردم لباس هامو در آوردن. زنم هم متوجه این موضوع شد. خندید و گفت: "عزیزم تو خونه خودمون نیستیم ها!!!" یواشکی گفتم: "زیر لحاف تو این تاریکی کی می فهمه؟" مطمئن بودم که اون دوتا متوجه این موضوع بودن. زنم هم پیرهنشو در آورد و با یه کرست منو بغل کرد. ما بی خیال نقشه شدیم. شروع کردیم با هم حال کردن. یهو باجناقم گفت: "ببینم شما دارین چکار می کنید؟" لحاف رو بلند کردم و گفتم: "هیچی داریم به هم قصه می گیم." گفتش: "به ما هم بگین." با خودم گفتم: "دیگه جای خجالت کشیدن نیست." بهش گفتم: "بیایین با هم راحت باشیم. می دونیم که هر چهارتاییمون چقدر دلمون می خواد با هم این کار رو بکنیم. پس بیایید از هم خجالت نکشیم." باجناقم گفت: "من از خدا می خوام." خواهر زنم یه صدای شهوتناکی کرد و گفت: "عزیزم بیا بغلم." شوهرش رو بغل کرد. باجناقم گفت: "فقط یه شرط داره." گفتم: "چه شرطی؟" گفت: "بیایین فقط با همسرهای خودمون فقط باشیم. با دیگری کاری نداشته باشیم." با هم گفتیم: "باشه." خلاصه آروم کارها شروع شد. زنم شلوارش رو در آورد با شورت وکرست افتاد بغلم. من هم که با شورت بودم، کرست زنم رو کمی دادم پایین، نوک پستونش اومد بیرون. داشتم می خوردم یهو دیدم صدای اونا بلند شد و برگشتم دیدم خواهر زنم کیر شوهرش رو گرفته و داره براش ساک می زنه. باجناقم لخت شده بود و از سرعت عمل اونا تعجب کردم. از این که با یه زوج دیگه داشتیم سکس می کردیم بدجوری تحریک شده بودم. برگشتم سراغ زنم. کرست و شورتش رو در آوردم و اون هم شورت منو در آورد. به حالت 69 قرارگرفتیم. مال همدیگر رو شروع کردیم خوردن. وسط کار برگشتم دیدم خواهرزنم لخت شده. یه بدن سکسی کامل بدون هیچ گونه نقصی. پستونهای گرد و برجسته و یه کس طلایی. گفتم: "باید اونو هم بکنم." برگشتم و به زنم گفتم: "بیا کار اصلی رو بکنیم." اون هم قبول کرد. خوابید و پاهاش رو باز کرد. از کسش داشت آب شهوت می اومد. کیرم رو دستم گرفتم. خواستم برم روش که خواهرش یهو اومد گفت: "می خوام بببینم کیرت چطور کس خواهرم رو می خواهد تصاحب کنه." گفتم: "بیا و ببین." باجناقم هم اومد. خلاصه آروم سرکیرم رو گذاشتم جلوی کس زنم. اون دوتا هم خم شده بودن وداشتن اونو می دیدن که آروم کیرم رو فشار دادم. خیلی خیلی آروم لغزید رفت تو. همین که تمامش رفت تو زنم لرزید. فهمیدم که به خاطر دیدن اونا زود ارضا شده. خلاصه داشتم با تمام وجود عقب و جلو می کردم. اونا هم رفتن بغل هم. آبم داشت می اومد. گفتم: "حیفه." یه لحظه دیدم اونا هم می خوان کار رو تموم کنن. به زنم گفتم: "ما هم بریم مال اونا رو نگاه کنیم." گفت: "باشه." بلند شدیم رفتیم کنار اونا. دیدم کس خواهرزنم داره از شهوت می ترکه. باجناقم کیرشو گرفته دستش می خواد بکنه اون تو. رفتم جلو کمی از آب دهنم رو زدم به کیرش. این کارم باعث شد خواهرزنم بلرزه. داد زد: "زود باش کیرتو بذار تو دارم می میرم. تا ته بکن. جلو خواهرم منو بکن." بعدش گفت: "خواهر سکسی من، بیا ببین چطور کسم می خواد باز شه." خلاصه باجناقم هم نامردی نکرد و کیرشو تا ته گذاشت تو کسش. هردو تاشون داشتن داد می زدن. ما هم کنار اونا شروع کردیم به کار. هر دوتا جفت داشتیم یکنواخت کار می کردیم. داشت آبم می اومد داد زدم: "دارم میام." زنم گفت: "همشو بریز تو." خواهرش هم گفت: "تو هم بریز تو." ما دوتا هرچی آب داشتیم ریختیم تو کس زنامون. هرچهارتامون سست شده بودیم. گفتیم: "بریم حموم." رفتیم حموم. تصمیم گرفتیم همه با هم همدیگر رو بغل کنیم. وقتی بدن خواهرزنم رو گرفتم کیرم بلند شد. شوهرش گفت: "اوهوی چه خبره؟" گفتم: "مگه تو حالت بهتر از منه؟" همه خندیدیم. آخه کیرش تو دست زنم راست شده بود و داشت با اون بازی می کرد. خواهرزنم گفت: "یه چیزی بگم؟ من دوست دارم جفت ها عوض بشه." موندیم چه بگیم. زنم گفت: "راست میگه. من هم می خوام." من هم گفتم: "راستش رو بخواین من هم می خوام." باجناقم هم قبول کرد. تو همون حموم شروع کردیم به کار. خواهرزنم چقدر شهوتی بود. زنم تو بغل باجناقم داشت از شهوت می مرد. سرو صدایی می کرد که تعجب کردم. پستونهای خواهرزنم رو شروع کردم به خوردن. زنم داشت کیر باجناقم رو می خورد. گفتم: "بریم اتاق." اومدیم بیرون و همدیگر رو خشک کردیم و کار رو ادامه دادیم. وسط کار دیدم زنم پاهاش رو دور کمر باجناقم قفل کرد و اون داره تلمبه می زنه. با دیدن این وضعیت ما دو تا بیشتر شهوتی شده چنان کیرم را ته کردم تو کس خواهرزنم که داشت بال بال می زد. گفتم: "می خوام آبم رو بریزم رو پستونات." گفت: "بیا بیا." همین که کیرم رو در آوردم چنان آب منی رو پاشید رو صورتش که از خودم تعجب کردم. باجناقم هم خودش رو شکم زنم خالی کرده بود. خلاصه هرچهار تامون سست افتادیم کنار هم. بوی عرق و شهوت می اومد. بعد از یه ساعت بلند شدم دیدم اونا خوابیدن. رفتم دستشویی و اومدم و خواهرزنم رو بیدار کردم و اون هم بعد از دستشویی اومد و ما باز هم شروع کردیم. با صدای تلمبه زدن ما اونا هم بیدار شدن. زنم داشت تعجب می کرد گفت: "خوبه. آفرین، چشمم رو دور دیدی؟" گفتم: "برای بار آخر می خوام خواهرت رو بکنم. تو هم بیا ببین." خلاصه زنم کنارمون نشست و کردن خواهرش رو نگاه می کرد و پستونای خواهرش رو لیس می زد. و از پشت باجناقم داشت کسش رو می گایید. بعداز نیم ساعت دیگه از هرچی کس وکیر بود خسته شدیم و خوابیدیم. صبح دیدم خواهرزنم لخت داره تو آشپزخونه صبحانه درست می کنه. زنم هم لخت کنارم خوابیده بود. همه بلند شدیم. خواستیم لباس بپوشیم به هم نگاه کردیم وهمگی با هم خندیدیم. چون لباس پوشیدن دیگه معنی نداشت. تا عصر که اونجا بودیم چندین بار با هم سکس کردیم. دیگه این مسئله بین ما حل شد. ولی اینو هم بگم تا الان هم با هم هستیم ولی هیچ وقت تنهایی با زنای هم کاری نکردیم. چون قول دادیم که فقط وقتی با هم جمع باشیم از این کارها بکنیم. البته یه بار قرار گذاشتیم که زنا با هم و مردها هم با هم سکس داشته باشیم یعنی سکس با هم جنس و پیش همسرای خودمون

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

salam ayval dastane bahali bod fagahd fekoanm ghablan to bloget ino khonde bodam na ? montazere dastanaye mamanoye topol hastim

Mar 10, 2007, 12:20:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam khobin az inke ba man sar zadin mamnon khosh hal misham bazam be man sar bazani

Mar 10, 2007, 11:12:00 AM  
Anonymous Anonymous said...

salam
kheyli khoosham ooomad
man ham doost daram ba khahar zanam hal koonam.

Dec 25, 2008, 3:17:00 AM  

Post a Comment

<< Home