Thursday, May 10, 2007

مامان حميرا 4

بعد از ماجرای سکس سه نفره مون مامان خیلی شیطون تر شده بود. فردای اون روز با این که به قول خودش هنوز کامل جاش خوب نشده بود و هنوز دور سوراخ کونش می سوخت و پریودم شده بود ولی می گفت که خیلی حال کرده و بازم دلش می خواد ولی حیف که نمیشه. آخه این رویاش بوده که هم زمان با چندتا کیر شق حشری بکننش. تازه من که بچه حساب می شدم و اون جوری که باید نمی تونستم مامانو راضی کنم. من هر فرصتی که پیش می اومد می چسبیدم به مامان و می مالیدمش. اونم هیچی نمی گفت ، خوششم می اومد. ظهرکه با هم تنها بودیم بهش گفتم: مامان سایز سینه هات چنده؟ گفت: تو به سایزش چیکار داری؟ می خوای با هاشون حال کنی خوب بیا جلو. گفتم: نه، بگو کار دارم. (برای شما می خواستم دوستان) گفت: معلوم نیست. روی هر سوتین یه سایز نوشته. رو بعضیا نوشته نود. رو بعضی نودوپنج. من سایزش برام مهم نیست، چون همون جا پرو می کنم. هر کدوم که راحت باشه بر می دارم. آخه می دونی که چقد بهشون حساسم. منم گفتم: فروشندش مرده یا زن؟ مامانم با یه عشوه گفت: حالا مگه تو فضولی؟ منم با التماس گفتم: مامان تو رو خدا. مامانم گفت: قول میدی به هیشکی نگی؟ غیرتی بازییم در نیاری؟ منم گفتم: قول میدم به هیشکی نگم. غیرتیم نشم. بعد مامان گفت که از یه فروشگاه که تو خیابون ولیعصر خرید می کنه. دو طبقس و طبقه بالاش لباس زیر زنونس. برا همین راحت میشه پرو کرد. گفتم: اون تیشرت تنگه رو هم از اونجا خریدی و گفتی فروشندش خیلی ازت تعریف کرده؟ اونم گفت: آره عزیزم. توام خیلی تیزی ها. بعد گفتم: وقتی میری کرست هم بخری نشونش میدی نظرش چیه؟ بعد گفت: راستشو بگم؟ منم گفت: آره، خواهش می کنم مامان. خیلی برام جالبه. درسته من سنم کمه ولی اینو می فهمم که اگه توام کاری کردی از رو کمبود بوده و تقصیر تو نیست. تقصیر باباس. مامانم بغلم کرد و منو بوسید. گفت: قربونت برم عزیزم که اینقدر فهمیده ای. باشه همشو میگم برات. یه روز که رفته بودم خونه یکی از دوستام موقع برگشتن از جلو همون مغازه رد می شدم یه تیشرت دیدم خوشم اومد رفتم تو قیمتشو بپرسم. فروشندش یه پسر خوش تیپ بیست و چهار پنج ساله بود. تا منو دید نگاهش قفل شد رو سینه هام. منم برام عادی بود. دیگه اکثر مردایی که منو می بینن همین جوری میشن. قیمتشو گفت، آورد دیدم. بعد گفتم: ممنون، بعدا مزاحمتون میشم. خواستم برم که پسره گفت: اگه لباس زیرم بخواین می تونین از طبقه بالا فروشگاه دیدن کنین. منم خیال داشتم که لباس زیرم بخرم. از پله ها رفتم بالا. متوجه سنگینی نگاه پسره می شدم که داشت منو می خورد. وقتی رفتم بالا و چشمم به فروشنده خورد تعجب کردم. چون معمولا فروشنده های لباسای زیر زنونه زن هستن ولی این یکی مرد بود. همسن و سال همون پسره. خواستم برگردم ولی دیگه اومده بودم و زشت بود اگه برمی گشتم. گفتم یه نگاه می ندازم وسریع میرم. پسره تا منو دید آب از لب و لوچش راه افتاد. از جاش بلند شد کلی تعارف کرد که خوش اومدین و... بعد گفت: چی لازم دارین بدم خدمتتون؟ منم با یه کم خجالت گفتم: یه سوتین خوب. پسره با یه حس حشری گفت: چه سایزی هستین؟ منم گفتم: نمی دونم سایزای اینا که معلوم نیست. پسره گفت: نخیر، ما کارامون استاندارده. اجازه بدین. بعد اومد کنار من و از بغل یه نگاه دقیق به سینه هام کرد، بعد گفت: فکر می کنم نود مناسب باشه. تو نگاهش می شد شهوتو دید. بیچاره داشت پس می افتاد. منم دیگه خجالت نمی کشیدم و یه کمم کرمم گرفته بود که بیشتر تحریکش کنم. اون که نمی تونه تو مغازه خفتم کنه. یه جیغ بکشم همه می ریزن اینجا پدرشو در میارن. منم با عشوه گفتم: اگه تنگ بود چی؟ پس می گیرین؟ پسره گفت: نه، ولی اگه بخواین می تونین پرو کنین. منم یه خورده من و من کردم. پسره گفت: خیالتون راحت باشه. اینجا یه مغازه معتبره. مشکلی نداره. اکثر مشتری های ما پرو می کنن. منم قبول کردم. وقتی پسره اومد در اتاق پرو رو باز کنه کیرشو دیدم که زیر شلوار جین تنگش تابلو باد کرده بود. دروغ نگم منم یه جورایی بدم نمی اومد بیاد به زورم که شده منو بکنه ولی اونجا مغازه بود، اگه یکی می اومد چی؟ بالاخره رفتم تو مانتو و تیشرتمو در آوردم و کرستمم با اونی که پسره داده بود عوض کردم. خیلی تنگ بود. درش آوردم. فروشنده رو صدا کردم. دستمو از لای در درازکردم، گفتم: این تنگه برام. اونم سریع یه سایز بزرگتر بهم داد. پیش خودم می گفتم: الان با سوتینی که من پوشیدم داره چه حالی می کنه. و همین فکرا خودمم کرمکی کرده بود و دلم می خواست بیشتر تحریکش کنم، چون دیگه خیالم راحت بود که این کاره نیست. اگه بود تا در اتاق باز شد می اومد خفتم می کرد. دومی رو هم پوشیدم. اونم کش زیرش زیر سینه هامو اذیت می کرد و درش آوردم و به پسره گفتم: اینم کشش زیر سینه هامو اذیت می کنه. فکر کنم وقتی اینو شنید یه بار آبش اومد. چون اصلا انتظار نداشت من این جوری باهاش صحبت کنم. بعد منم مخصوصا کرست خودمو دادم بهش گفتم: یکی مثل اینو می خوام. تو این راحتم. کرستم حسابی بوی عطرمو می داد. حالت گردی سینه هامم روش مونده بود. حس کردم وقتی اومد کرستمو بگیره دستش می لرزید از هیجان. منم همش کیر شقشو تو ذهنم تجسم می کردم که الان چه جوریه. بی اختیار دستم رفت رو کسم و شروع کردم از رو شلوار کسمو مالیدن. با اون دستمم سینه هامو می مالیدم. یه چند لحظه این جوری گذشت. صدای اونم در نمی اومد. فکر کنم اونم داشت کرستمو می مالید به کیرش و حال می کرد. چون می دونست من نمی تونم بیرون بیام. صداش که کردم با دستپاچگی گفت: بله الان یکی دیگه میدم خدمتتون. یه سوتین قرمز توری خوشگل داد دستم. خیلی نرم ولطیف بود مثل ابریشم. وقتی پوشیدم نرمیش نوک سینه هامو ناز می کرد. دیگه حسابی حشری شده بودم. دیگه دلو زدم به دریا و الکی گفتم: ای بابا، خسته شدم. اینم مثل قبلیه اندازش خوبه. سینه هام توش راحته ولی کش زیرش سینه هامو اذیت می کنه. پسره گفت: من که دیگه نمی دونم شما چی می خواین. این بهترین نوع سوتین بود که داریم. منظورتونو نمی فهمم. اذیت می کنه یعنی چی؟ منم درو باز کردم گفتم: اگه می خوای بیا خودت ببین. پسره گفت: چی؟! من بیام؟ منم گفتم: آره، چیکارت کنم دیگه؟ بعد اومد تو اتاق. منو که دید ماتش برد. رنگش شده بود مثل گچ. گفتم: چیه؟ مگه روح دیدی؟ بیچاره زبونش بند اومده بود. گفت: نه خانم، یه فرشته دیدم با سینه های بزرگ. از رو مانتو معلوم نبود که اینقدر بزرگ و قشنگن. منم گفتم: تازه خیلیم نرم و لطیفن. برا همین همش میگم این کرستا اذیتشون می کنه. بعد دستشو گرفتم گذاشتم رو سینه ام. هم من و هم اون یه نفس عمیق کشیدیم. گفت: اجازه هست یه کم سینه های بزرگتونو لمس کنم؟ منم گفتم: باشه. و کیرشوگرفتم، گفتم: توام چیز بزرگ داری ولی رو نمی کنی ها. بعد زیپشو کشیدم پایین، کیرش افتاد بیرون. وای چقدر خوشگل و گرم بود. وقتی تو دستم فشارش دادم جونش داشت در می اومد. منم بدتر از اون. آخه خیلی قشنگ دست می کشید رو سینه هام و نوکشونو می مالید. هیچ کدوممون نمی دونستیم داریم چیکار می کنیم. نمی دونم چی شد که پسره سینه منو ول کرد زیپشم کشید بالا و رفت پایین. منم همین جوری مونده بودم تو خماری. و تو دلم بهش فحش می دادم: پسره جقی بی لیاقت. همین جوری منو گذاشت و رفت. کرستی که بهم داده بود رو درآوردم که لباسامو بپوشم برم که یه دفعه اومد بالا گفت: کجا خانومی؟ تازه رفتم بالا رو امن کردم که کسی نیاد. من تازه فهمیدم حق با اون بوده. من باز حشری شدم کنترلمو از دست دادم، بی احتیاطی کردم. منم که بالا تنم لخت لخت بود و کار اونو راحت کرده بودم. اومد و افتاد به جون سینه هام تا جایی که می تونست می کردشون تو دهنش و می چلوندشون. گفتم: چه خبرته؟ من شوهر دارم. کبودشون نکنی که جوابی برا شوهرم ندارم. اونم یه کم آروم شد و مثل بچه آدم خیلی آروم و با احساس می بوسید و می مکیدشون. منم خوشم اومده بود. دوباره کیرشو در آوردم و می مالیدم. بعد گفت: اجازه هست کستم بخورم؟ منم بدم نمی اومد بیشتر حال کنم. دگمه شلوارمو براش باز کردم. اونم خودش بقیه کارا رو کرد. شورتمو کشید پایین و جانانه کسمو می خورد و لیس می زد و چوچولمو می مکید و دوتا انگشتشو می کرد توکسم و می چرخوند. منم حال می کردم ولی نمی تونستم حتی یه جون کوچولو بگم. آخه صدا می رفت پایین. بعد گفت: برگرد کونتم ببینم. منم برگشتم. اول آروم دست کشید روی کون و رونای پام. خیلی حال کرده بود. می گفت: چقدر نرم و گوشتیه. بعد با دودست کپلای تپل کونمو باز کرد و صورتشو به زور کرد لاش. به زور زبونشو رسوند به سوراخ کونم. وای چه حس قشنگی بود. تا حالا کسی این کارو برام نکرده بود. خیلی خوشم اومد. بعد دستاشو از رو کپلای کونم برداشت و صورتش گیر کرد لای کپلام. دستشو آورد جلو و چوچولمو می مالید. بعد صورتشو آورد بیرون. یه نفس کشید گفت: خم شو. منم خم شدم. بعد گفت: وای، وقتی قمبل می کنی چقد کونت گرد و تحریک کننده میشه. انگشت وسطی شو کرد تو دهنش و کرد تو کونم. بعد جلو عقبش می کرد. با اون دستشم کسمو می مالید. بهش گفتم: دوتا انگشتتو بکن تو. اونم یه تف انداخت رو سوراخ کونم، بعد دوتا انگشتشو کرد توکونم. خیلی لذت داشت. بعد یواش یواش می کرد تو و در می آورد. از پشت رونای تپلمو می بوسید. دوباره برگشتم. اونم افتاد به جون کسم. داشت آب ازش سرازیر می شد. پسره می گفت: چقدر ترشحاتت زیاده. سیل راه افتاده تو کست.، دیگه داشت آبم می اومد. با دستم سرشو فشاردادم رو کسم. پاهامو به بغلای سرش فشار دادم. بیچاره داشت خفه می شد ولی هیچی نمی گفت و می خورد. منم نفسمو حبس کردم. چندتا تکون خوردم و ارضا شدم. پاهام شل شد. اونم تونست بیاد بیرون. یه نفس عمیق کشید و گفت: آخی، داشتی خفم می کردی ها. منم ازش معذرت خواستم و گفتم که دست خودم نبود. بعد گفت: مهم نیست. منم خیلی خوشم اومد. عجب کس آبداری داری. اجازه هست بکنم توش؟ خیلی پسر مودبی بود. هر کاری می خواست بکنه اجازه می گرفت. منم بهش گفتم: کاندوم داری؟ گفت: نه، آخه تا حالا اینجا از این برنامه ها نداشتم که برا همچین روزی بزارم کنار. منم گفتم که پس نمیشه ولی چون حال دادی منم یه حال اساسی بهت میدم کیرش هنوز شق شق بود دوست داشتم اونو بکنه تو کسم ولی ترسیدم. من که اونو نمی شناختم. از مریضی و ایدز و این چیزام خیلی می ترسم. برا همین نشستم یه تف گنده انداختم رو کیرش با دست براش بالا پایین کردم. چشماشو نگاه کردم باز نمی شد. از این که دارم این جوری حال میدم و هنوز می تونم یه مردو این قدر حشری کنم خوشحال بودم. بعد کیرشو تا ته کردم تو دهنم وبا زبون سرشو می مالیدم براش. گفت اگه میشه بزارش لای سینه های خوشگلت. منم گذاشتم یه چند بار بالا پایین کردم. اونم از اون بالا یه تف گنده انداخت لای سینه ام خیلی روون شد. منم حال می کردم یه کیر گنده و داغ می خورد به پوست نرم و نازک پستونام. بعد با دوتا دست سینه هامو گرفتم در حالی که کیرش هنوز لای سینه هام بود یه تفم من انداختم لاش و با سرعت زیاد پستونامو بالا پایین می کردم. یه خورده که ادامه دادم دیدم داره به خودش می پیچه فهمیدم می خواد آبش بیاد. منم گذاشتم خودشو خالی کنه رو پستونام. وای چه آب داغ و سفیدی. خیلیم زیاد بود. ازچاک پستونام سرازیر شد تا شکمم. بعد از چند لحظه که بی حرکت بود به خودش اومد و معذرت خواهی کرد که آبشو ریخته روی سینه هام. منم گفتم که اشکالی نداره. بعد بلند شد خودشو جمع و جور کرد، برام دستمال کاغذی آورد که سینه هامو تمیز کنم. همش ازم تشکر می کرد و می گفت با این که سکس کامل باهات نکردم ولی تا حالا هیچ زنی این جوری بهم حال نداده بود. خیلی سکسی و نازی. مخصوصا سینه هات تکه. منم از این حرفاش خوشم می اومد. احساس غرور می کردم. داشتم لباسامو می پوشیدم که دیدم موبایلشو آورد گفت: میشه یه عکس از سینه های سکسیت داشته باشم؟ منم سریع گفتم: چیکار می کنی؟ مگه من جنده ام؟ من که گفتم شوهر دارم. حالا می خوای عکس سکسی ازم بگیری. گفت: خواهش می کنم. قول میدم به هیشکی نشون ندم. تازه از گردن به پایین می گیرم. می تونی خودت بعدش چک کنی. منم دلم براش سوخت. گفتم: بزار دلشو نشکنم. عکسم که از گردن به پایینه نمی تونه برام مشکل درست کنه. گفتم: باشه ولی گردن به پایین باشه ها. گفت: باشه. منم دستمو گذاشتم زیرسینه هام، دادمشون بالا. اونم عکس گرفت. گفت: میشه یکی دیگه هم از بغل بگیرم که هم گردی کون هم سینه هات از بغل معلوم بشه؟ اخه کونتم خیلی سکسیه. منم جلو تعریفاش نمی تونستم چیزی بگم. به پهلو وایسادم، اونم یه عکس دیگه گرفت. بعد لباسمو پوشیدم و خودمو مرتب کردم. گوشیشو دیدم. راست می گفت. از گردن به پایین گرفته بود. گوشیش مدل بالا بود. عکسای با کیفیتیم گرفته بود. دوباره ازش قول گرفتم که به هیشکی نشون نده. اونم همش می گفت: چشم، چشم. قول میدم. بعد دو دست از همون شورت و کرست قرمزه برام گذاشت تو جعبه و گفت: قابلی نداره. منم گفتم: چقد میشه؟ پسره گفت: اصلا حرفشم نزن. بزرگترین حال زندگیمو بهم دادی حالا برا این دوتا تیکه لباس پولم بگیرم. منم گفتم: من برای پول این کارو نکردم. همین جوری کرمم گرفت یه کم اذیتت کنم که کار به جاهای باریک کشید وگرنه اون اول که دیدم فروشنده مَرده می خواستم برم ولی گفتم الکی قیمت می کنم که نگن طرف اُمُل بود، تا دید طرف مَرده فرار کرد ولی دیگه کار به اینجاها کشید. ولی بازم نگفت پولش چقدر میشه. بهش گفتم من هنوز اسمتو نمی دونم آقای خوش تیپ. اونم گفت: من کوچیکتون سعید هستم و شما؟ منم نخواستم اسم اصلیمو بگم بهش و گفتم همون فرشته که گفتی. اونم گفت واقعا که اسمت بهت میاد. منم تشکر کردم و رفتم سمت پله ها. سعید گفت: بازم به ما سر بزن. خوشحال میشم باز ببینمت فرشته جون. منم لبخندی زدم و گفتم باشه حتما و رفتم پایین. فروشنده پایینی مشتری داشت. با این که مطمئن بودم می دونسته اون بالا چه خبر بوده ولی خیلی عادی برخورد کرد و محترمانه ازم خداحافظی کرد و اونم گفت: بازم تشریف بیارین. منم گفتم: چشم. و اومدم خونه دیدم بابات خونس. منم که حسابی حشری بودم و کامل ارضا نشده بودم خوشحال شدم. رفتم پیشش گفتم: سلام عزیزم کی از خواب بیدار شدی؟ گفت: الان. منم بغلش کردم گفتم: خوب پس الان حسابی سر حالی. دوس دارم یه سکس درست حسابی با هم بکنیم. خیلی احتیاج دارم ولی اون با بی حوصلگی گفت: الان حالشو ندارم. تازه الانه که بچه ها پیداشون بشه. منم حسابی ضد حال خوردم. تا شب موقع خواب که باز توجه نکرد و مثل همیشه گرفت خوابید. منم موندم توکف... ادامه دارد

1 Comments:

Anonymous فرهاد said...

این داستان برای مامانم رخشنده اتفاق افتاده بود

Jun 22, 2022, 3:57:00 PM  

Post a Comment

<< Home